چند تکه پارچه
تا به حال پارچه زیاد دیدهاید. بله پارچه! همین پارچه های درون خانهها و مغازه ها را میگویم. دقت کردهاید چه اشکال و طرحهای متنوعی دارد؟ چه هنرهایی که در همین پارچهها به کار نرفتهاست و چه چشمها که با نگاهکردن به اینها خیره و مات نمیشود.
پارچه کاربردهای مختلفی دارد. میتواند برای ساخت لباس استفاده شود. میتواند تبدیل به سفره شود. میتواند به شکل ملحفه در بیاید یا در قالب پرده، خانهها را مزین کند. اما به نظر بنده مهمترین کاربرد پارچه لباس است. لباسهای بسیار زیبایی با پارچه دوختهمیشوند که فقط کافیست به بازار رفته و بخرید. البته بستگی دارد چه زمانی به بازار بروید. اگر امروز بروید فقط کافیست کلیهتان را بفروشید اما اگر چند روز دیگر بروید دیگر نیازی نیست کلیهتان را بفروشید. یعنی اصلا نیازی نیست چیزی را بفروشید. چون اگر تمام اعضا و جوارح داخلی و خارجیتان را هم بفروشید نمیتوانید بخرید. زمان با ارزش است و قیمت هر چیز بر حسب زمان قابل تغییر. از اصل مطلب دور نشویم. حال که اینقدر پارچه ارزش دارد، نمیتوانیم پول خود را دور بریزیم و لباسهای بیارزش و کم کیفیت بخریم. باید لباسی بخریم که لااقل یک ریال بیارزش به ارزشمان اضافه کند. گرچه هر لباسی به ارزشمان اضافه نمیکند. فقط لباسهای خاص هستند که میتوانند ما را ارزش ببخشند.
چه لباسهایی به ما ارزش میبخشند؟ ساده است. لباسی که با پوشیدن آن بتوانید با کمترین تلاش، بیشترین پول را صاحب شوید. شاید بگویید این چیزها فقط توی فیلمهاست. اما اگر کمی به اطرافتان دقت کنید افرادی را میبینید که با همین لباس تردد میکنند. اکثرا ظاهر شبیه به هم دارند. معمولا ریش دارند. توی سرشان خالی است و روی سرشان پارچهای توخالی. سلام دادنشان غلیظ است و راه رفتنشان متین. نه لباسشان بند دارد و نه کفشهایشان. البته به این سادگیها هم که فکر میکنید نیست! باید زحمت بکشید تا این لباس را بدست آورید. البته در حالی که دارید زحمت میکشید این لباس را بدست آورید، خیلی ویژگیهای دیگر هم بدست میآورید تا بتوانید از این لباس استفادهی بهینه ببرید.
ابتدا باید آزمون بدهید. برای اینکه آزمون بدهید باید شرایطی داشته باشید که در ادامه آمدهاست:
۱. تابعیت جمهوری اسلامی ایران
۲. اخلاق و منش خوب
۳. اعتقاد و التزام عملی به آنهایی که هملباس و هممسلکتان هستند و فقط گردنشان کلفتتر است.
۴. سلامت جسمی و روحی
۵. حداقل مدرک تحصیلی سیکل
یک مصاحبه هم هست که باید در آن قبول شوید که در آن سوالات اعتقادی سیاسی و اینطور چیزها مطرح میشود که یکوقت خدایناکرده منحرف نباشید. بیشتر از این به جزئیات نپردازیم. اینجا که سازمان سنجش و امثالهم نیست. شما این مراحل را پشت سر میگذارید و حالا باید درس بخوانید و زحمت بکشید و سختیها را تحمل کنید تا این لباس به تن شما بچسبد و دیگر رهایتان نکند.
از جمله سختیهایی که باید تحمل کنید طول دورهی تحصیل است که بسیار طولانی است. کوتاه مدت آن که در نهایت برابر با دکترای دانشگاهی میشود، ده سال است و بلند مدتش پانزده سال است. در نظر داشتهباشید که درسها و کتابها بسیار سخت است. به هر حال قرار است بتوانید سر چندین میلیون نفر را طوری شیره بمالید که چفیه شما را به تبرک برده و بوسه بزنند و بر چشم گذارند. در طول دوره تحصیل، هرروز ساعات زیادی را باید درس بخوانید. درسهایی که در نهایت در بهترین حالت قرار است پاسخگوی سوالات شرعی ملت و پرکنندهی وقت قبل یا بعد از روضه و مداحی دوران عزا و شادی و اینطور مراسمات باشد. البته دوران سختی تمام میشود. پس از آن شمایید و سیل فرصتهای شغلی. خواندن نماز قضای میت، گرفتن روزهی قضای میت، بررسی حلال بودن ذبح در کشتارگاه، امام جماعت مدرسه و دانشگاه و ادارات و معادن و غیره، سخنرانی مراسم شبهای قدر و ولادت در محرم و رمضان و رجب و شعبان و صفر، نماز میت و نماز آیات و نماز باران یکروز قبل از پیشبینی باران توسط هواشناسی و …
البته باید انصاف را رعایت کرد. چرا که تمام اینها آنقدر ضروری هستند که با نبودشان یک مملکت به خطر میافتد و اگر بابت اینها پول خرج نشود، بابت چه بشود؟ باید متوجه باشیم اینکه تعرفهی یک شب نماز مغرب و عشا به اندازهی نصف حقوق یک ماه یک کارگر است کاملا طبیعی است و هیچ جای شکوه و شکایت ندارد. مگر با خدا میشود شوخی کرد؟
یکی از سختیهای پوشیدن این لباس، وظیفه خطیر مبارزه با دشمنان است. دشمنی که میتوانید از گرانی کبریت تا خشکسالی و ریزگرد و تورم و مسائل داخلی و خارجی و آمار طلاق و ازدواج و زلزله و سیل و غیره را به گردنش بیاندازید. شما با پوشیدن این لباس باید همیشه نسبت به دشمن ابراز تنفر کنید و همیشه در صحنهی نبرد با باطل حضور یابید. پول مملکت را خرج کنید، پرچم دشمن را بخرید و آتش بزنید! مبارزه با دشمن که این حرفها را ندارد. میلیونها تومان هم خرج پرچمهای سوخته بشود مشکلی ندارد. مهم مبارزه با دشمن است. حتی بهتر است فرزندان خود را به دیار کفر بفرستید تا در آنجا درس بخوانند و آنجا غم غربت را تحمل کنند و مبارزه را ادامه دهند. الگوی شما باید کسی باشد که حتی چند میلیون دلار بیارزش هزینه کرد تا فرزندش در دیار کفر به دنیا بیاید تا مبارزه با دشمن را به حد اعلی برساند. فقط از انسانهای شجاع برمیآید خود را به تیغ جراحان کافر سپردن، که با پوشیدن این لباس میتوان به این مهم دست یافت. میتوانید حتی دوتابعیتی شوید تا دیگر معنای مبارزه را عوض کردهباشید. اگر بتوانید تمام این مبارزهها را انجام دهید و خسته نشوید، مریدان زیادی اطراف شما جمع میشوند، شما هم به گردن کلفتهای دارای این لباس میپیوندید، قدرتمند و عزیز میشوید و حتی ممکن است تصویرتان را در ماه ببینند.
البته اگر این وظایف خطیر برایتان مشکلساز است و شما مسئولیتپذیرید و به این وظایف مهم و خطیر نزدیک نمیشوید تا بزرگان و کسانی که صلاحیتش را دارند این کارها را انجام بدهند، میتوانید کارهای دیگری انجام بدهید. فقط باید کمی صبر کنید. به محض اینکه پاهایتان توان راه رفتن نداشت، لبهایتان به زور تکان میخورد و اسم فرزندانتان را یکی در میان اشتباه صدا زدید و برای امور روزمره نیازمند یک پرستار شدید، میتوانید روی کوچکترین و کماهمیتترین صندلیهای حکومتی بنشینید و در حالی که با یک دست عصای خود را نگاه داشتهاید و با دست دیگر گردنتان را مهار کردهاید که نیفتد، برای میلیونها جوان بیکار، معتاد و گرسنه، میلیونها پدر شرمنده از روی خانواده و میلیونها مادر خمشده در سطل زباله برای پیدا کردن یک لقمه نان، حکم صادر کنید. میتوانید تعیین کنید کجا بروند، چه ببینند، چه بپوشند، چه بخورند و چه بشنوند. راز موفقیت در این است که تاریخ بدانید. به چند صد سال هم کفایت نکنید و به هزاران سال پیش رجوع کنید و هر قانونی که وجود داشته و اکنون به دلایل حقوق بشری و غیر منطقی بودنش لغو شده است، شما آن را صادر کنید تا انسانها فراموش نکنند در گذشته چه مشکلاتی وجود داشتهاست. اگر اعتراضی هم بود آن حکم را حکم خدا و معترض به آن را محارب با خدا معرفی کنید تا همه بفهمند با حکم خدا نمیتوان شوخی کرد. شما ناظر و خبرهی این مملکت هستید. اگر دستور شما انجام نشود پس دستور چه کسی باید انجام شود؟
سختیهای پوشیدن این لباس آنقدر زیاد است که هر چه بگویم کم گفتهام. وظایف خطیر و پرشماری که انجام دادنشان از عهده هر کسی بر نمیآید. علاوه بر این بیشتر مردم کار سختی که بر دوش شماست و مشقتهایی که تحمل میکنید را متوجه نمیشوند. شما روی صندلی نشستهاید و به این فکر میکنید که دیگر چه چیزی مانده که ممنوع نکردهاید و چه دروغی مانده که نگفته اید و چه ظلمی مانده که نکردهاید، به یکباره عدهای جاهل و نادان به خیابان میآیند و فریاد سر میدهند که ما ناراضی هستیم. آیا چارهای جز دشمن خطاب کردن و زندان کردن و کشتنشان دارید؟ میتوان با کسی که محارب خداست، مماشات کرد؟ ناسلامتی لباس شما حرمت دارد. شاید گاهی اوقات مجبور شوید جام زهر بنوشید یا نرمش قهرمانانه انجام دهید، اما همیشه باید این سختی را به جان بخرید و تا میتوانید آنها را از روی زمین محو کنید، جنازهشان را مخفیانه خاک کنید و حق عزاداری نیز به خانوادهشان ندهید و در نهایت با یکی دو ویدیوی تبلیغی همهچیز را به دشمن نسبت دهید که دشمنسازی حلال مشکلات است.
شما تمام تلاش خود را انجام دهید. در نهایت اگر ملت فریبخورده نتوانست رهنمودهای بینظیر شما را به سمت کمال و خوشبختی در هر دو جهان، تحمل کند، آنها را تنها بگذارید و با مقدار ناچیزی مال و ثروت که از جیب همان ملت فریبخوردهی قدرنشناس برداشتهاید و تنها برای هفت نسل شما کفاف میدهد، به یک نقطهی دوردست و خوش آب و هوا نقل مکان کنید و باقی عمر با عزت خویش را با آسودگی خاطر بگذرانید. نگران نباشید، کسانی هستند که فرار کردن شما را غیبشدن جلوه بدهند و معجزه معنی کنند و مردم را به دلیل یاری نکردن تنها انسان برحق روی کرهی زمین، شماتت کنند. شما هنوز لایق پوشیدن این چند تکه پارچه هستید!
منبع : ویرگول